اهورا اهورا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

اهورا نبض زندگی

بعد از ۶ سال نوشتن ...

سوغاتی بابا برای گل پسرش

  عزیزم اینا اسباب بازیهایی هست که بابایی از اصفهان واست اورده و شما خیلی خوشت اومده بود دست گلش درد نکنه  کلی ذوق کردی عزیزکم امیدوارم زود خرابشون نکن                                                                                 &nb...
12 دی 1391

کودک من

ترانه برای کودکیست که زندگیم را دگرگون ساخت اولین بار که دیدمت را هرگز فراموش نمی کنم فکر کردم قلبم منفجر خواهد شد از عشقی که در سینه دارم درحالیکه امشب تو را در خواب تماشا می کنم و صدای تنفس نرم و سبکت را می شنوم نمی توانم هر انچه را که احساس میکنم را باور نمایم٬زمانیکه تو را در آغوش می گیرم بدلیل عشقی است که در وجودم دارم آه٬ چقدر دلم روشن است و همینطور که از طفولیت به کودکی می رسی شگفتی های دورن چشمانت را با من قسمت می کنی و از دگرگونیهایت متحیر می شوم که چقدر منظم صورت می گیرد هنگامی که بزرگتر می شوی از کنارم خواهی رفت بی عدالتی ها و رنجها را خواهی دید اما هرگز فراموش نکن ...
12 دی 1391

خندههایم کو

خنده های ما در خلال روز های زندگی ، در عبور روزهای کودکی ؛ و در شروع یک بلوغ مخملی گم شدند ... آه زندگی ! زود اعتراف کن ! خنده های ما کجاست ؟ دست و نزد کیست ؟ آه زندگی ... آی زندگی ... زود و زود و زود تند و تند و تند پاسخم بده ... ...
12 دی 1391

<no title>

برایت آرزو دارم که نور نازک قلبت ٬ به تاریکی نیامیزد . که چشمانت ٬ به زیبایی ببیند زندگی ها را . چو باران ٬ آبی و زیبا بباری ٬ شادمانه روی گرد غم به دور از دل گرفتن ها . برایت آرزو دارم به تنهایی نیالاید خدا ٬ این قلب پاکت را و همواره به دستانت بیاویزد چراغ راه خوشبختی . بدانی آنچه را اینک نمیدانی . برایت آرزو دارم سعادت را ٬ طراوت را ٬ بهشت و بهترین بهترین ها را . عزیز روز های ما خدا را می دهم سو گند که در قلبم برای تو ...
12 دی 1391

گوش درد اهورایی و سرما خوردگی مامان

نازنینم چند روز بود خیلی بی اروم شده بودی و همش دست به گوشت میگرفتی شنبه با بابایی بردیمت واسه چکاپ که خانم دکتر گفتن کوش راست شما یه کم عفونت داره داشتم کلی بهت میرسیدم که زود خوب شی انچنان سرما خوردم که ۴۰ درجه تب داشتم این چند روز خیلی سختی کشیدم تو که خدا رو شکر خوب شدی امیدوارم منم زود خوب شم تا بتونم به پسر نازنینم برسم                                                                                                                                     ...
12 دی 1391

اولین یلدای اهورایی ما

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران . . . شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق شب یلدایتان پرستاره و پرخاطره باد . . . اهورای من این اولین شب یلدا هستش که یلدای ما اهورایی شده البته غیر از پارسال که تو دل مامانی بودی انشاالله که همیشه شبهای یلدای خوب و پر خاطرهای داشته باشی عزیز مامان دلگیر ، زیر چشم خدا ، روی ابر غم بی هیچ ارتباط به باران نشسته ام فرقی نمیکند چه شبی چند ساعت است از هر پلی که رد شدم آن را شکسته ام ! وقتی که قلب سن...
12 دی 1391