اهورا اهورا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

اهورا نبض زندگی

بعد از ۶ سال نوشتن ...

برای اهورای نازنینم

وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

 

 

چشم زخم

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

یه پست طولانی

سلام به همه دوستای گلم شرمنده که من اینقدر تنبل شدم و دیر به دیر پست میذارم امیدوارم که همتون خوب باشید و سال خوبی رو اغاز کرده باشید  جونم براتون بگم گه اهورایی من خیلی بزرگتر شده کلی صحبت میکنه میره مهد کودک و عاشق اونجاست وقتی میبرمش دیگه نمیخواد بیا خونه وباید با کلی نق و گریه بیارمش همش میخواد بازی کنه میگه مامان بیا بازی و من و همبازی خوبی نیستم زود خسته میشم اما باباییش پایه بازی اهورا جووونه خلاصه از وقتی اهورا رفته مهد همه چی خیلی بهتر شده من میرم باشگاه کلی سر گرمم و همه چی خدا رو شکر عالیه عید هم یه سفر کوچولو به کیش رفتیم که خیلی هم خوش گذشت جای همه دوستان خالی اونجا هم اهورا خییلی خوب و پایه بود خوب هم غذا میخورد و خدا رو ش...
4 ارديبهشت 1393

این روزهای من و یه اهورای خیلی شیطووووووووووون

سلام سلام به همه نمیدونم چه جوری شروع منم از شیطونیهای این پسر شیطووون بعضی وقتا واقعا خسته میشم بس باید بگم اهورااااااااااااااااااااااااااااااا بشین اهورا نرو اهورااااااااااااااااااااا باز نکن از لوازم ارایشیم که دیگه هیچی نمونده از تلوزیوون که هیچی نمیتونم بگم تمام درهای کشوها رو چسب زدم ولی فایده نداره از واکس و کفش هم که بهتره حرفی نزنم فقط میگم خدایا به من صبر بده کارت به جایی رسیده که میخوای ماست بازی کنی گریه میکنی که کاسه ماسترو بدم دستت به همه جا بمالی وای خدا... دیروز با مامان جوون رفتیم بیرون از این فیل سکه ایها دیدی که یه بچه سوار بوده به مامان جووون گفتی نینی هاپو باتی سعار ترجمه هاپو یعنی فیل باتی یعنی باطری سعار هم یعنی سوار خ...
17 بهمن 1392

برای اهورای عزیزم

  چندتا نصحیت مادرانه به پسر گلمممم   پسر عزیزم می خوام چندتا نصیحت کنمت شاید بتونه بهت کمک کنه : عزیزم شاید یه روزی نتونی چیزی که دوست داری رو داشته باشی اما میتونی چیزایی که داری رو دوست داشته باشی و ازشون لذت ببری . اگه یه روزی خدایی نکرده به یه مشکل بزرگ برخوردی هیچوقت پیش خودت نگو من یه مشکل بزرگ دارم به مشکلت بگو که من یه خدای بزرگ دارممم. هرچیزی که می خوای به خدای خودت بگو اگه بهت داد که نعمته اگه نداد حکمته اما اگه به بنده ناشایست خدا بگی اگه بده میشه منت نده میشه ذلت . اگه خدایی نکرده یه روزی زمین خوردی وقتی بزرگ و عزیزی که دوباره بلند شی عمرو  وقت و انرژی خودتو نزار برا...
14 بهمن 1392

روزهایی که گذشت

با سلام اول از همه ی دوستای گلم ممنونم که احوالپرسه ما بودن ویه عذرخواهی کوشولو بابت تاخیر طولانی مدتم اهورای من این روزا خیلی شیرینتر خیلی شرتر وخیلی درکش بیشتر از قبل شده به قول باباش مردددددددددددددددددددددد شده راستش اینقدر این چند وقت اتفاقات عجیب و غریب افتاد که مخواستم وب رو تعطیل کنم اما بازم دلم نیومد نتونستم از شما دوستای گلم دل بکنم و برم اخه خیلی دوستتون دارم بگم از این روزهای مرد کوچولومون اهورا کلی صحبت کردن فسقلی پیشرفت داشته تا یه اتفاق کوشولو براش می افته زود میاد من رو خبر میکنه هر کاری که من کنم سریع ادای منو در میاره و معمولا هر کس که بلند بخنده سریعا ادای طرف رو در میاره از وسایل مورد علاقش بگم جارو برقی . لباسشویی شومین...
26 دی 1392

16 ماهگی گل پسر من البته با تاخیر

اهورای نازنینم 16 ماهگیت مبارک مامانی داری بزرگ میشی کلی درکت از همه چی بیشتر شده هر پی میگم خوووب میفهمی واسه خووودت اقا شدی یه کم از کارهات و حرفهات بگم وقتی میگم اهورا سینه بزن دستات رو میبری بالا ومیگی حسی حسی . تو تو توتو....توپ     به همه حیوونا میگی پیشی به من میگی مامان ش به مامان جون هم میگی ما دونی       میگم اهورا توپ چه رنگیه میگی ابی            تلفن رو بر میداری میگی الو بیا                 هر چه هم که از من بخواهی تند تند سرت رو بالا و پایین میکنی همه از این کارت خوششون میاد در کل خییلی شیرین وبا مزه شدی دیشب بارووون م...
4 آذر 1392

15 ماهگیت مبارک نفسم

  اول از همه تشکر از همه دوستای خوووبم که تو این مدت جووویای احوال ما بووودن وما به خاطر شیطنت های اهووورایی نمیتونستیم اپ کنیم مهتوون رو دوست دارم واما اندر احوالات عشق من که کلی اقا شده وحالا دیگه کمتر اویزووون منه میشینه tv میبینه واسه خودش بازی میکنه خیلی مستقل تر شده و هر کار هم من میکنم دقیقا همووون کار رو تکرار میکنه کلی کلمه جدید هم یاد گرفته در ضمن خیلی هم زرنگه و کلاه سرش نمیرههههههههههههههه و اما چند تا عکس از اتلیه بردن اهووورایی                                &nbs...
22 مهر 1392

پسرک چهارده ماهه من

نفسم قند عسلم چهارده ماهگیت مبارک  مامانم البته با کمی تاخیر در حال حاضر ما یه پسر شیطون داریم که کلی هم شیرین زبونی میکنه از خواب که پا میشه صدام میزنه مامانی من بدو میرم پیشش میچسبه به بغلم و میگه نا نا یهنی ناز ناز میگم چی میخواهی میگه تو تو یعنی تخم مرغ بعد از خوردن توتو باید برم باهاش بازی کنم شیطووون کل خونه رو زیر و رو میکنه بعد که خسته شد میخوابه تا جناب پدر بیاد خونه دیگه بابایی که رویت شد ما فراموووش میشویم و جناب پدر هیچ جا نباید برود وگر نه فسقلی گریه ها میکند برای غذا خوردنت باید هزار تا دلقک بازی در بیارم تا یه لقمه بخوری همش هم میخواهی بری ددر بابایی میگه مثل مادرت ددری هستی تاب تاب عباسی رو هم خوشمل میخووونی به خودت هم...
15 شهريور 1392

سیزده ماهگی اهورایی

پسر گلم خوشگل مامان سیزده ماهگیت مبارگ عسلم جوجوی شیطون 4 روز بعد از تولدت چند قدم راه رفتی الان هم ده قدم میری بعد می افتی چند تا کار جدید یاد گرفتی هر کی میگه مثل مامان شبنم بخند مثل من میخندی  هر کار هم من انجام میدم شما سریع تقلید میکنی روز به روز شیرینتر میشی از شر بودنت هم که هر چی بگم کم گفتم از در و دیوار میخواهی بری بالا همش باید یه نفر مراقبت باشه ناز گلم کلی هم ددری شدی ما هر روز باید شما رو ببریم ددر وگر نه بد اخلاق میشی پسرک شیرین من هر چه قدر هم شیطونی کنی من وبابایی عاشقتیم و دوستت داریم تو این ماه دو تا دیگه از مروارید هات سر زدن الان 4 تا مروارید از بالا و 2 تا از پایین داری امیدوارم زود زود مروارید ها سر بزنن و اذیتت...
14 مرداد 1392