اهورا اهورا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

اهورا نبض زندگی

بعد از ۶ سال نوشتن ...

من وبلاگم رو دوست دارم

من وبلاگم رو دوست دارم چون از تو مینویسم از تویی که از وجود منی از خون منی  من وبلاگم رو  دوست دارم چون مینویسم تا لحظه هایمان مکتوب بماند    مینویسم از ارزوهایی که برایت دارم از دوست داشتنهایم از  خوشیها و ناخوشیها اهورای من از اهورایی بودن هایت مینویسم تا روزی بخوانی انها را و لذت ببری من وبلاگم را دوست دارم چون میتوانم احساس زیبای مادر بودن را بیان کنم اهورایی عاشقتم مادر                                         ...
24 بهمن 1391

اهورایی وپایان ماه هفففففففففففففت

             پسرکم امروز هفتمین ماه زندگیت تمام شد و وارد ماه 8 شدیییییییی ما اینجا یه دونه اهورای شیطون داریم که کلی کارهای جدید انجام میده جیغ میزنه وقتی میخواهم بهش غذا بدم میگه بووووووووووووو و همشون رومیریزه رو سر و صورتش و لباسهاش وقتی اب میدم بهش میگه غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ و اب میپره تو گلوش واییییییییییییی خدای من از دست این اهورای 7 ماهههههههههههههه  هر روز شیطونتر از دیروز ...
11 بهمن 1391

اهورایی بدون کمک کسی میشینه هووووووووووورا

                                      افرین عزیزم شما از دیروز تنهایی میشینی البته مامان من خیلی باهات تمرین کرد از دیروز کلی مرد شدی با لیوان اب میخوری نشسته غذا میخوری سعی میکنی از خوابیده به نشسته تغییر حالت بدی وای که چه لذتی داره بچت یه کار جدید یاد بگیره             ...
1 بهمن 1391

باران

دلم گرفته... مثل روزهای بارونی... زمستان را دوست دارم، روزهای گرفته و بارانی اش را... پنجره را باز می کنم ، باتموم وجود نفس می کشم تا عطر خوشش مستم کند . عاشق بارانم، عاشق زیبائی هایش. وقتی می آید وقتی به گونه هایم برخورد می کند، حسی دوباره دارم... حسی قشنگ، شکفتن، دوباره بودن، زیستن... به من روح می دهد... اصلا مرا به اوج آسمان ها می برد. دوست دارم چترم را ببندم و صورتم را رو به آسمان کنم تا باران با تمام وسعتش وآهنگ دیوانه کننده اش به صورتم ضربه بزند ومن به یاد روزهای سرد و به یاد ماندنی ام بیفتم. آه نمی دانم کجای این صفحه قرار گرفته ام... آیا کسی به فکرم هست...؟ نکند یه وقت از لبه این صفحه سقوط کنم... باتمام وجود نفس می ...
24 دی 1391