خدایا شکرت که به خیر گذشت
امروز صبح به مامانم گفتم بیا اهورایی رو ببریم حمام حدود ساعت 12 اقا رو بردیم حمام بعد از حمام همیشه مامانم اهورا رو میخوابونه منم چند تا بالشت چیدم دورش و رفتم تا اشپزی کنم بعد از نیم ساعت صدای گریه اهورا بلند شد مامانم سریع رفت طرف اتاق هر چی روی تخت گشته بود خبری از اهورا نبود اهورا خودش رو به صورت انداخته بود روی زمین وقتی من رسیدم داشتم خودم رو میزدم اما اهورا همون موقع برام دالی میکرد فهمیده بود که ترسیدم واسم میخندید و سر سری میکرد وای خدای من شکرت که اهورای من طوریش نشده هزار بار شکرت خدایا خودت مراقب همه نی نیها باش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی