اهورا اهورا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

اهورا نبض زندگی

بعد از ۶ سال نوشتن ...

ماه قشنگ من

بهار داره تموم میشه وتیر ماه از راه میرسه ماهی که خدا فرشته خومشل من رو بهم هدیه داد خدایا شکرت اهورای من داره یک  ساله میشه چه زووود گذشت پارسال این روزها لحظه شماری میکردم برای اووومدنت و حالا یک ساله که با هم میگذرونیم با خوب و بدش خدایا شکرت هزار مرتبه شکرت . چند روووز پیش رفتیم یه مسافرت کوشولو اییینم عکساش راستی خییلی هم پسر خوووبی بوووود                                     ...
30 خرداد 1392

اهورایی مرد شده

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش  اهورای من 11  ماه از بودنت پیش ما میگذره وما هر روز عاشقتریم عزیز دلم پسر گلم دیگه شیطنونیهات  واسم یه عادت شده و اگه یه روز اروم باشی نگران میشم   همه جوووره دوستت دارم همه کارهاتو گریه هات خنده هات همشون شیرینن مثل عسل دیگه چیزی تا تولدت نمونده م...
16 خرداد 1392

اهورایی 10 ماهه شد

عزیز مامان 10 ماهگیت مبارک پسر شیطونم که همش در حال شیطنتی چون مسافرت بودیم ای پست با سه روز تاخیر هست  از پیشرفت های جدیدت بگم اول اینکه به همه خانما میگی ما ما وبه همه اقایون میگی بابا  دوم اینکه دست میزنی و میگی دس دس دس  صدای خاله میزنی و میگی پری قربونت برم شیرین زبون من
15 ارديبهشت 1392

مادرم

سلام فرشته آسمانی!.... سلام حوريه بهشتی!... سلام آسمان همیشه نیلی !.... سلام مادر!..... سلامی به وسعت بهاری همه واژه هایی که سرشار از مهربانی و عطوفت اند...  به پهنای نیلی دیدگان همیشه صبورت(چشمه های جوشان احساس و حیات) به عظمت تمامی آیه های نور به بزرگی قلب نیلوفری ات که غصه های عالمی را بی هیچ منتی در خود جای می دهد *********************** دیری نیست که کودکی در آغوش دارم و در کلاس مادرانه هایت الفبای شاگردی پس میدهم و چه سخت است حل معادله هایی که با آن همه درایت اموختی و من هاج و واج عاجز از درک دیروزم!و هنوز هم کودکم را در پناه عاشقانه های بی منتت درس میدهم که بی تو من هیچ هیچم مادر! دیروزم با همه کودکی...
10 ارديبهشت 1392

اهورایی و اخرین روزهای ماه 9

اهورایی عزیزم پسر شیطونم این روزها دوست داری به تنهایی بلند شی و مثل ووروجکها چهار دست وپا میری موش موشی خومشلم کلی کلمه جدید میگی > پری . مامانی . نانای . ناز .بابا . من. یاد گرفتی بوس میکنی عسلم هر روز شیرینتر میشی خیلی دوستت دارم گل خوشگلم  چه قدر زمان زود میگذره دلم واسه نوزادیهات تنگ شده مادر        مامان چه قدر عکس میگیری اعصابم ریخت به هم ولم کن دیگه  اهورا در یک روزگی ...
1 ارديبهشت 1392

اولین مروارید اهوراییییییییییییییییییییی

وای خدای من بالاخره مرواریدهای اهورایی در 9 ماه و یک روزگی در اومدن خدایا شکرت . دو شب بود که اهورا خیلی بی اروم بود وتب میکرد امروز داشتم بهت غذا میدادم انگشتم رو کردم تو دهنت اول فکر کردم تو غذات استخوان بوده دوباره دست زدم دیدم بههههههههههههههههله یه مروارید کوشولو زده بیرون خییییییییییییییییلی خوشحال شدم بعدا میام عکس هم میذارم          مبارکت باشه مامانی  خیلی دوستت دارم              ...
12 فروردين 1392

اولین ارایشگاه اهورایی همراه با 9 ماهه شدن

امروز مامان وبابا من رو یه جایی بردن که همش عکس خودم رو میدیدم وای که چه قدر موهای ابریشمیم به هم ریخته و نا مرتب شده  اخه همیشه خاله سارا واسم مرتبشون میکرد اما قبل از عید دستش اوخ شد ودیگه کسی موهامو مرتب نکرد فکر کنم اوردنم اینجا یه فکری برام کنن بهله درسته اما من خیلی ترسیدم و همش گریه کردم واسم کارتون هم گذاشتن اونجا پر از عروسک هم بووود اما من توجهی نکردم و هم داد زدم  ولی اقاهه واسم مدل المانی کوتاه کرد روی پای بابام نشسته بودم و مامانم سرم رو ثابت نگه داشته بود وای ولم کنید اعصابم رو خورد کردین همون موهای نا مرتب خوووبه اما کار خودشون رو میکردن ولی حالا که اومدم خووونه میبینم الکی این همه داد زدم خیلی موهام بهتر شده میتونم...
12 فروردين 1392